پیوند ها

New Page 1

عاقبت این نردبان افتاده نیست

شعر یک

نهنگی که توی آب کرده ای

تمام ِ دریا را بلعیده است

یک روز ساعتش را        از عقربه پر می کنم

ادامه ی زندگی را زیر پوستش می گذارم کنار خط های عابر پیاده

و کلاهش روی تردید بلند می خندد

آقا هدایتمان که نهنگ نبود

 ادامه ی شعر

شعر دو

ما هزار اتاق درهم    بودیم

                 و آفتاب لای سایه هامان

                         
زندیق می کاشت

ادامه ی شعر

شعر سه

آسمانی بردار

توی این باران فرو کن

دل به دلم نگذار  یک روز بندش را می کشم که دلبخواه تو شود

فندک بگیر زیر حرف هام

دست خودم نیست وقتی تاریک می خندم

ادامه ی شعر

شعر چهار

امیر سه انگشتی کشید روی ضرب حروف

تو افتادی رفیق

بعد امیر سه انگشتی کشید روی ضریب حروف

تو پس افتادی رفیق

بازدید از این صفحه